شب یلدای مهدوی
یک تلنگر به خودم:
شب یلدا اعضای خانـواده دور هم جمع میشن و خوشحال و خندان، آجیل و میوه می خورند.
فلسفۀ اینکارها هم اینه که امشب یک ثانیه از بقیۀ شب های سال طولانی تره،
اما آیا تا حالا شده کـه بخاطر غیبت طولانی و غـربت یوسف و جگـر گوشۀ خانم حضرت زهرا(س)
صاحبمون، ولی نعمتمون، مولامون، سرورمون، حضرت بقیة الله الأعظم(اروحنافداه)، غمگین
بشیم؟
دور هم جمع بشیم، بــرای تعجیل در ظهورشون دعا کنیم و تصمیم بگیریم که یک کمی، فقط یک کمی در انجام گناه ها و نافرمانی خدا، تجدید نظر کنیم؟
سعی کنیم که حداقل یک قدم به صاحب مهربون و غریبمون نزدیک بشیم؟
پروردگارا این یلدای انتظار تا کِـی؟!
یلدای من شبی است که در کنار یارم نباشم؛
شبی که دردانه روزگار در غربت خویش با حضرت معبود در حال راز و نیاز است.
یلدای من طولانی ترین شب روزگار است،آنجا که چشم ها به تاریکی عادت کرده
و کسی یاد نور نمی کند؛
چه غم انگیز است این شب؛
شبی که کسی یاد خویش نمی کند؛ دلهایمان بدون آب حیات دلدار کویری ترک خورده است ولی از یاد برده ایم حیات آب را.
سال هاست که طولانی ترین شب روزگار آغاز شده است
و ما به قامت ماه دل خوش کرده ایم،
براستی ای خورشید عالم تاب پشت کدامین ابر هستی که تنها گاهی دلم گرمای وجود تو را احساس می کند؟
آری این تاریکی غفلت من است که در آن اسیرم؛
ابر های غفلت بشر بسیار ضخیم تر از آن است که نور یاد تو را بر ما بتاباند، تو ای صاحب من، ای صبح روزگار، تو را می خوانم، الیس الصبح بقریب؟
اللّهم عجل لولیک الفرج🌹🌹